روحانی >>> معدن مس تو ایران !! ولی ارزونه :|

عارف >>> دره توریستی و زیبا :|

محسن رضایی >>> من اینجا رفتم  بین یزد و کرمان هست ...  :|

قالیباف >>> اینجا محیط زیست تخریب شده  :| _{( ای وای من)}

غرضی >>> وای صاحبش فراری شده اینجا متروکس صاحبش الان زندانه

بیشترین دروغی که در این دنیا گفته ام…

این کلمه است….خوبم…

هميشه جدايي و پايان يك رابطه مي‌تواند آسيب‌هاي فراواني داشته‌باشد به‌خصوص اگر فرد غافلگير شود و نداند در چنين موقعيتي بايد چگونه برخورد كرد، شايد براي خيلي ازخانم‌ها و آقايان جوان بعد از دوران آشنايي پيش از ازدواج و نامزدي جدايي و پايان رابطه بسيار مشكل باشد. آنقدر كه هرروز آن را به تعويق بيندازند و تا حد ممكن به‌دنبال راهي براي فرار از چنين موقعيتي باشند ولي قرار نيست بعد از هر خواستگاري ازدواج باشد.

برای خواندن اصل مقاله به آدرس زیر بروید

لینک آدرس

 زمانى كه ما مدرسه مى رفتیم، یك نوع املاء بود به نام 'املاء پاتخته اى ' ، در نوع خودش
عذابى بود براى كسى كه پاى تخته مى رفت یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاءعام.
و براى همكلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم!

 آدمها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی می کنند!همدیگر را می کشند...لذت می برند...

دود می کنند...تمامت می کنند...خاموشت می کنند و بعد از اندک زمانی سیگاری دیگر...

 خونمون مهمون اومد

وقتی در رو بازکردم دخترشون قدش حدودیک و نودبود

وقتی کفشش رو درآورد یک و هفتاد وپنج شد ،

اومد توی خونه گل سرش رو برداشت شدیک و پنجاه

نگرانم کم کم محوبشه !!!!!

 پسرا فقط 3 ثانیه طول میكشه تا عاشق بشن ...!!
.
.
.
.
ثانیه اول : نیگاش كن ... عجب دافیه لامصب...!
ثانیه دوم: صداشم كه بامزه است بیشرف
ثانیه سوم : من عاشقش شدم 

حالا جالبتر از پسرا دخترا هستن كه 1 ثانیه طول میكشه تا عاشق بشن ...!
.
.
.
اوووووووف ماشینو....!

من دوباره خسته ام......
حوا،دوباره سیبی بچین......
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند......

 گروهی با قصد و نیت تعدادی افراد را اجیر کرده بودند تا در مسجد از حضرت مولا سوال های یکسانی بپرسند و به زعم خود او را در بین مردم خوار کنند.

 جمعیت زیادی دور حضرت علی(ع) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: 

- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ 

علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. 

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: 

کاش میشد آدم گاهی به اندازه نیاز بمیرد !

بعد بلند شود آهسته آهسته خاک هایش را بتکاند ...

اگر دلش خواست برگردد به زندگی ؛ اگر نه بخوابد  تا ابـــــــــد !!!